نویسنده: جورج کلوسکو
مترجم: خشایار دیهیمی



 

ارسطو در سال 384 قبل از میلاد، در شهر استاگیرا، در شمال یونان، به دنیا آمد. پدرش، نیکوماخوس، از طبیبان دربار آمونتاس سوم، پادشاه مقدونیه، بود. غالباً گفته می شود این ارتباط با علم پزشکی بود که ارسطو را سخت علاقه مند به زیست شناسی و دیگر علوم کرد که از خلال نظریه پردازی سیاسی او هم به چشم می آید. علاوه بر این، به نظر می رسد ارسطو در طول عمرش رابطه خود را با مقدونیه و حاکمان آن حفظ کرد، که نقطه اوج آن سال های 343 تا 340 قبل از میلاد بود، یعنی زمانی که فیلیپ مقدونی او را احضار کرد تا معلم خصوصی فرزندش اسکندر شود که بعدها به اسکندر کبیر شهرت یافت.
ارسطو در هفده سالگی به آتن سفر کرد و در آکادمی افلاطون ثبت نام کرد و بیست سالگی را در آکادمی گذراند . تأثیر افلاطون بر ارسطو در کل فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق و آشکار است، اگرچه این تأثیر را هم در قبل و هم در برخی نظریات افلاطون می توان مشاهده کرد. عموماً تصور بر این است که رابطه ارسطو با افلاطون می تواند کلیدی برای گشودن صندوقچه ثروت بی کران فلسفه ارسطو باشد. گواهی ها حاکی از آن است که ارسطوی جوان سخت تحت تأثیر افلاطون بود، اما بقیه عمرش را صرف رها کردن خود از این تأثیر و ساختن و پرداختن فلسفه ی از خود کرد. از این جنبه، رابطه ارسطو با افلاطون شبیه رابطه افلاطون با استادش سقراط است. جزئیات رابطه ارسطو و افلاطون را نمی توان گردآوری کرد، و بنابراین باید به یک گزارش کلّی بسنده کرد. اما جنبه های محوری دیدگاه های اخلاقی و سیاسی ارسطو آشکارا ریشه در پاسخ هایی دارد که او می خواهد به افلاطون بدهد و در پرتو این رابطه است که می توان این دیدگاه ها را بهتر فهمید.
ارسطو تا زمان مرگ افلاطون در 347 قبل از میلاد در آکادمی ماند. پس از آن به آتارنئوس، در آسیای صغیر، سفر کرد و در آنجا رابطه ای نزدیک با هرمئیاس، جبّار آتارنئوس، برقرار کرد و با برادرزاده او، پوتیاس، ازدواج کرد. عموماً اعتقاد بر این است که ارسطو زمانی آکادمی را ترک کرد که زمام امور آکادمی به جای او به خویشاوند افلاطون، اسپئوسیپوس، سپرده شد. اما شاید هم دلیل ترک آکادمی و آتن احساسات ضد مقدونی آتنیان بود که خیلی دیر متوجه تهدید سپاهیان فیلیپ شدند که اولونتوس را در 348 قبل از میلاد و نیز موطن ارسطو، استاگیرا، را به اشغال خود درآوردند.
ارسطو تا سال 336 قبل از میلاد دیگر به آتن بازنگشت و یعنی زمانی که دیگر تمامی یونان به دست سپاهیان مقدونیه و اسکندریه افتاده بود که پس از قتل پدرش به پادشاهی رسیده بود و آماده عزیمت برای فتوحاتش می شد. ارسطو مدرسه خاص خودش، لوکئوم، را در 335 بنیان نهاد و دوازده سال در این مدرسه به تدریس پرداخت. با مرگ اسکندر در 323، احساسات ضد مقدونی بار دیگر اوج گرفت و ارسطو احتیاط پیشه کرد و از آتن رفت، « مبادا که آتنیان بار دیگر مرتکب جنایتی علیه فلسفه شوند» ( که جنایت اول البته اعدام سقراط بود) . ارسطو به تبعید به خالکیس رفت و تقریباً یک سال بعد در همان جا درگذشت.
نوشته های ارسطو را بایستی با توجّه به درس هایی که در لوکئوم می داد درک کرد. این نوشته ها دو دسته هستند: « همگان فهم» (1) و « خواص فهم» (2) . نوشته های همگان فهم او همان هایی هستند که « نشر» یافته اند ( حال به هر معنایی که نشر در آن زمان داشته است) . این نوشته ها به شکل محاوره هستند و به دلیل کیفیت ادبی شان شهرت دارند. اما این نوشته ها همه از دست رفته اند. پاره هایی از محاورات ارسطویی را محققان گردآوری کرده اند و بخش عمده اثر اخلاقی مهمّ ارسطو، پروترپتیکوس، بازسازی شده است. این یکی از نخستین آثار ارسطو است و آشکارا نشان می دهد ارسطو در این زمان تا چه حد تحت تأثیر افلاطون بوده است. دیگر آثار ارسطو که به دست ما رسیده اند همگی « خواص» فهم هستند و این بدان معناست که به قصد نشر عمومی نوشته نشده بودند، بلکه بخشی از تعالیم او در مدرسه اش بوده اند. محققان نتوانسته اند بدرستی منشأ این آثار را معلوم کنند. به نظر می رسد اگر نه همه، دست کم اکثر آنها رساله های مکتوب نبوده اند، بلکه درس هایی شفاهی بوده اند که ارسطو به شاگردانش می داده است. روشن نیست که این ها یادداشت های خود ارسطو برای تدریس بوده اند که در دسترس شاگردانش قرار گرفته اند یا بازسازی درس های او بر مبنای یادداشت های شاگردانش هستند.
به هر روی، بایستی بدانیم که بسیاری از آثار ارسطو، از جمله آثار اخلاقی و سیاسی او، شکل قطعی پایان یافته ای ندارند. جملات این آثار بریده بریده هستند، و بخش هایی ناکاملند، و بخش هایی هم بکلّی از دست رفته اند. از سوی دیگر، برخی آثار به بیش از یک موضوع می پردازند و بحث های مختلفی را ارائه می کنند که در مواردی هم بر هم انطباق دارند در زمینه فلسفه اخلاق، دو رساله کامل از ارسطو، اخلاق نیکوماخوس و اخلاق ائودموس، را در دست داریم، اگرچه فقط یک نسخه واحد از کتاب های میانی آن ها در دست است ( کتاب های پنجم تا هفتم اخلاق نیکوماخوس همان کتاب های چهارم تا ششم اخلاق ائودموس هستند) . اخلاق نیکوماخوس را عموماً کتاب متأخرتر و موثقتر می دانند؛ و معمولاً هرجا که از « اخلاقیات» ارسطو سخن می رود منظور همین اخلاق نیکوماخوس است. ارسطو رساله سومی هم در اخلاق تحت عنوان ماگنامورالیا دارد. ظاهراً شخصی جز خود ارسطو که عضو مدرسه او بوده است این رساله را نوشته است، اگرچه برخی محققان آن را اصیل و از آن خود ارسطو می دانند. (3) به هنگام بحث از فلسفه سیاسی ارسطو، ماهیت متون برجای مانده کراراً مشکلاتی ایجاد می کند. ما در این بحث به مشکلاتی برمی خوریم که در بحث از افلاطون و فلسفه سیاسی اش وجود نداشتند، چون آثار سیاسی اصلی افلاطون ( به استثنای قوانین) نه تنها کامل هستند، بلکه شاهکارهایی ادبی و ساخته و پرداخته به حساب می آیند.
مشکلاتی که در مواجهه با آثار ارسطو پیش می آیند در مواجهه با سیاست هم خودشان را نشان می دهند. هشت کتاب سیاست ظاهراً شامل رساله هایی کوچکتر در موضوعات مختلف هستند که ارسطو آنها را به هم تافته است، یا شاید این به هم تافتن کار یکی از شاگردان ارسطو باشد. محققان صاحب رای گفته اند که قطعات مختلف سیاست در زمان های مختلفی نوشته شده اند و مفروضات مختلفی دارند، خصوصاً در زمینه احساسات ارسطو نسبت به فلسفه سیاسی افلاطون. (4) اما، اکثر محققان می گویند دامنه وسیع موضوعاتی که در کتاب های مختلف سیاست بدان ها پرداخته شده است، نشانه علاقه ارسطو به موضوعات مختلف است و نه تحول و تکامل اندیشه او. اگر چه بعید نیست دست کم قست هایی از سیاست در زمان های مختلفی نوشته شده باشد، اکثر محققان معتقدند ناسازگاری های درونی این اثر نسبتاً اندک و کم اهمیت است.
محتوای هشت کتاب سیاست را چنین می توان خلاصه کرد:
1. طبیعی بودن پولیس، و از جمله طبیعی بودن بندگی؛ بحث از خانه و خانواده، و برخی مسائل اقتصادی؛
2. دولت های آرمانی چه در نظر و چه در عمل؛ و مهمتر از همه، نقد تند اما نامعقول تر بر جمهوری و قوانین افلاطون؛
3. ماهیت پولیس و شهر؛ طبقه بندی های گوناگون نظام های سیاسی [ قوانین اساسی] ؛ بحث درباره این که چه کسی باید حکم براند و انواع مختلف پادشاهی ها؛
4-6. تحلیل تفصیلی تاریخی و علمی انواع مختلف پولس ها، از جمله چگونگی کارکردشان و علل فساد و انحطاطشان؛
7-8. طرحی ( ناکامل) از بهترین دولت ها، که طبق الگوی قوانین افلاطون عرضه شده است.
در پایان اخلاق نیکوماخوس توجیهی آورده شده است برای پرداختن به این طیف بزرگ موضوعات و به این ترتیب در کتاب سیاست. ارسطو، که یونانی بود، اخلاق و سیاست را به هم پیوسته می دید؛ قصد و غرض او از نوشتن اخلاق نیکوماخوس و سیاست این بود که در واقع رساله ای یکدست عرضه کند. در پاراگراف پایانی اخلاق نیکوماخوس می نویسد:
نخست باید سخنان پژوهندگان پیشین را درباره جزئیات این مسائل بشنویم و سپس با مطالعه مجموعه نظام های سیاسی [ و قوانین اساسی] که گرد آورده ایم روشن سازیم که کدام عوامل دولت ها را از انحطاط حفظ می کنند. یا سبب انحطاط و نابودی آنها می گردند، و نظام های سیاسی به کدام علل پایدار می مانند یا از میان می روند، و به چه سبب بعضی جوامع به خوبی اداره می شوند و بعضی دیگر به فساد می گرایند. پس از آن که این مطالعه را به پایان رساندیم شاید بتوانیم بروشنی ببینیم که بهترین نظام سیاسی کدام است و هر کدام از آن نظام ها را چگونه می توان منظم ساخت و بدین منظور از کدام قوانین و رسوم باید سود جست ( EN 118b 12-23) .
این احساس که سیاست حاوی مخلوطی غیر معمول از موضوعات است شاید بنیان این فرضیه بوده باشد که قسمت های مختلف این اثر در اصل رساله ای مختلفی بوده اند. اما نکته اصلی در کل اثر این است که پژوهش در سیاست یک موضوع عملی است که باید به کار سیاست ورزان بیاید. محتوای کتاب های مختلف سیاست تلاشی است برای فراهم آوردن پاسخی برای سلسله ای از سوالات مرتبط درباره اصلاحات سیاسی. قانونگذاران احتمالاً دراقدام به قانونگذاری برای اصلاح امور مقصاد مختلفی را پی می گرفته اند که از تلاش برای بهبود اوضاع تا پایدارکردن نهادهای شهرهای موجود تا بنیان گذاری یک شهر در بهترین شرایط ممکن را در بر می گرفته است، لذا، ارسطو در آغاز کتاب چهارم می گوید پژوهش در سیاست باید به مسائل زیر بپردازد: الف) مسئله بهترین نظام سیاسی [ قانون اساسی] ممکن، با این فرض که بهترین شرایطی که می خواهیم مهیا باشد، اما در ضمن (ب) بهترین وضع ممکن برای هر دولتی تحت هر شرایطی که هست؛ (ج) مسائل مربوط به اصلاح نهادهای موجود، و خصوصاً اینکه چگونه می توان این نهادها را محافظت کرد؛ و سرانجام (د) مسائل مربوط به نظام سیاسی [ قانون اساسی] که مناسب همه شهرهاست. دو مسئله نخست مربوط به نظریه پردازی سیاسی « اوتوپیایی» است، از همان نوع نظریه پردازی که در جمهوری و قوانین افلاطون می یابیم. دو مسئله دیگر واقع گرایانه تر هستند. ارسطو در سیاست به همه این موضوعات می پردازد و با دانش بی نظیری که از تاریخ سیاسی و ساختار نظام های سیاسی ‍[ قوانین اساسی] شهرهای بی شمار یونانی دارد این کار را انجام می دهد.

پی نوشت ها :

1. exoteric.
2. esoteric.
3. نوشته زیر در دفاع از اصالت این رساله است:
J.Cooper,"The Magna Noralia and Aristotle's Moral (Philosophy",American Journal of Philology,94( 1973 .
4. W.Jaege,Aristotle: Fundamentals of the History of His Development,2nd ed.R.Robinson,trans, Oxford,1948),Chapter 10).

منبع مقاله :
کلوسکو، جورج، (1389) ، تاریخ فلسفه سیاسی، خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، چاپ دوم 1391